شمع كه شمع است
شام ميوز د
دل من كه شمع
نيستمرام نميوزد

عشق تيراست
كه د ردل ميخورد
عاشق كسي
است كه خون دل را ميخورد

محبت هر كسي
د ردل نميگنجد
به خدااين
دل است نه خانه كرا يي

من مجون هم سبق
بودم د رديوان عشق
اوبه صحرارفت
من رسواي كوچه هاشدم
خلكـــ دغمه
امان غواري
زه د جانان پـــهغم د وب خوشاله
يم

اي ردل مصور
صورت يارم مستانه كسي
چون به نازش بگذارخود بيكـــشم

درراه گذريارم نيشته به
حال زار
سونديدوعرضنشنيده رفت
هرقطره اشك كه ازديره ام چكيده
پـايكشيده به سوييارام ديويده رفت
|